مترجم: پرتو فرهودی
[...] در جامعه ایران خانواده نقشی محوری ایفا میکند. خانواده نهادی است که فرد با آن بیشترین پیوند را برقرار میسازد و هویت خود را از آن میگیرد. این واقعیت که در ایران خانواده در تعیین جایگاه اجتماعی فرد نقشی کلیدی دارد و پایه و اساس زندگی اجتماعی او را تشکیل میدهد در مورد مهاجران ایرانی که سرزمین خود را ترک کردهاند نیز صدق میکند. در میان مهاجران نیز خانواده هم چنان به منزله پناهگاهی آشنا در برابر جهان ناآشنای جامعه میزبان پنداشته میشود. وقتی جامعه میزبان عزیزترین و دیرپاترین وجوه رفتاری و هنجارین زندگی انسان مهاجر را به چالش میگیرد، خانواده نقش سپری را ایفا میکند که فرد را از گزند این چالش محافظت میکند. گذشته از این، خانواده بهعنوان نهادی رابط به فرد کمک میکند تا خود را به راحتی با ارزشها، هنجارها و رفتارهای تازه وفق دهد. در نگاه خانوادههای ایرانی که در آمریکا زندگی میکنند خانواده و روابط خانوادگی هم چنان جایگاه ارزشمندی دارند. این خانوادهها میکوشند که یکدستی و همبستگی خانواده را در برابر عوامل تهدیدکننده در جامعه میزبان حفظ کنند. با این حال به رغم چنین تلاشها و چنین عزمی، خانوادههای مهاجر در برابر فشارهای ساختاری فرهنگ و جامعه جدید آسیب پذیرند. نبود حمایت خانواده و نبود یک شبکه اجتماعی پشتیبان فرد در سرزمین دوم باعث میشود که نقشهای معمول اعضای خانواده بهناچار دگرگون شوند. فردگرایی فراگیر در جامعه آمریکا آزادی فردی بیشتری را بر خانواده تحمیل میکند و مشوق دستاوردهای فردی اعضای خانواده است. این گرایش در تضاد با تمایلات جمعی موجود در خانواده سنتی ایرانی است. ایرانیها در برابر این فشارها معمولا واکنشی التقاطی نشان میدهند و آمیزهای از عناصر هر دو فرهنگ را برمیگزینند که هم نشانگر پذیرش تغییر است و هم تداوم فرهنگ سنتی. جامعه ایرانیان مهاجر که در آمریکا نوپا محسوب میشود رفته رفته حضور خود را در این کشور پررنگ میکند و به آن معنایی تازه میبخشد: معنایی که در آن رگههایی از فرهنگ، محیط و ویژگیهای انسانی متفاوت هر دو کشور به چشم میخورد. تلفیق این هویتهای تازه، مفاهیم ضمنی آنها وراهبردهایی که برای بقا به کار گرفته میشود زمینه را برای درک بهتر بقای جمعی در محیط جدید فراهم میسازد.
کلیاتی نظری
پیش از آنکه به طور جامع به موضوع دگرگونیها و سازگاریها در خانواده مهاجر ایرانی بپردازیم، باید کمی از کلیاتی نظری بگوییم. شماری از تغییرات در خانوادههای مهاجر دگرگونیهای عمومی هستند که در تمام محیطهای شهری روی میدهند و خانواده مهاجر ایرانی هم حتی پیش از آنکه قدم به خاک آمریکا بگذارد دستخوش این دگرگونیها شده بود. صنعتیشدن، شهرنشینی، افزایش فرصتهای تحصیلی، تحرک اجتماعی و شغلی بیشتر، بالا رفتن سطح زندگی و انتظارات اجتماعی بیشتری که از ملزومات این پیشرفت است، همه و همه مجموعهای از تغییرات را پدید آوردهاند و میآورند که بر زندگی زنان و مردان جهان، به خصوص بر طبقات میانی و بالادست جامعه، تاثیرگذار بودهاند. از نشانههای این تغییرات در زندگی زنان مشارکت آنها در نیروی کار، دستاوردهای تحصیلی بالاتر، ورود به عرصههای علمی و حرفهای که پیش از این در انحصار مردان بود، آگاهی و مشارکت سیاسی بیشتر ، مشارکت بیشتر در فعالیتهای مربوط به تربیت بدنی و ورزشهای رقابتی، ازدواج در سنین بالاتر و داشتن فرزندان کمتر، اشتغال پیوسته به یک حرفه، حفظ استقلال - و در صورت تجربه ازدواجی ناموفق - توسل به طلاق با سهولتی بهمراتب بیشتر از پیش است. [...]
چنین نیست که تمام جامعهشناسان و متخصصان علوم اجتماعی معتقد باشند دگرگونیهایی که اعضای خانوادههای مهاجر و اقلیتهای قومی دستخوش آنها میشوند با تغییراتی که گروههای غالب در جامعه میزبان تجربه میکنند لزوماً تفاوت دارد. آنها ضمن قبول این نکته که تجربیات مهاجران به طور تاریخی منحصر به فرد است معتقدند که فرق میان تجربیات این اقوام و تجربیات کسانی که از مدتها پیش ساکن این جامعه بودهاند و اکنون خود بخشی از اکثریت غالب آن محسوب میشوند نه در ماهیت بلکه در میزان و درجه تجربه است. [...]
تغییراتی که در ساختار خانواده مهاجر و روابط اعضا پدیدار میشود به مجموعهای از عوامل بستگی دارد که این مقاله به تمام آنها نمیپردازد. شماری از آنها عبارتند از قوانین مهاجرت و الگوهای پذیرش در جامعه میزبان، فضای سیاسی و روابط میان سرزمین مادری و کشورهای میزبان، زمان و نحوه ورود مهاجران به جامعه میزبان، اینکه چرخه زندگی خانوادگی مهاجران در چه مرحلهای بوده، مهاجرت آنها از زادگاهشان چقدر طول کشیده، و سن، جنسیت، قومیت، تحصیلات و مهارتهای شغلی اعضای خانواده به هنگام ورود به جامعه میزبان چه بوده است. [...]
ایالات متحده آمریکا جامعهای کاملاً صنعتی است و تاثیرگذاری ویژگیهای منحصر به فرد فرهنگی و ساختاری آن بر خانوادههای مهاجر اجتناب ناپذیر است. شرایط اجتماعی و اقتصادی زندگی در آمریکا بسیاری از جنبههای حیات یک خانواده سنتی ایرانی را به چالش میگیرد. [...]
دگرگونی در نقش همسران
در خانواده سنتی ایرانی مردان نانآور خانواده هستند. مردها معاش خانوده را تأمین میکنند و در مقابل از دیگر اعضای خانواده انتظار فرمانبرداری و احترام دارند. در فرهنگ ایرانی- اسلامی نیز مردها به عنوان نماد قدرت و منبع معیشت خانواده و کسانی که مسول رفاه آن هستند تکریم شدهاند. تصورات مرسوم از مردانگی هم تا حد زیادی ناشی از همین نقش نانآوری مرد و مسوولیتپذیری او برای اتخاذ تصمیمهایی است که بر سرنوشت دیگر اعضای خانواده تاثیرگذارست. 1
اما پدیده مهاجرت پایههای سنتی اقتدار مرد را به چالش گرفته است. زنان در قیاس با گذشته تحصیلکردهتر هستند و در بازار کار مشارکت فعال دارند. دستاوردهای تحصیلی و موفقیتهای شغلی آنها اقتدار مردانه را سست کرده و نقش مرد را در مقام یگانه مولد درآمد خانواده کمرنگ کرده است. در خانوادههای مهاجر مردها غالبا در دخل و خرج خانه با همسرشان سهیماند و در نتیجه حق تصمیمگیری برای خانواده از انحصار آنها خارج شده است. پیشرفتهای تحصیلی و اقتصادی زنها منابعی را در اختیار آنها نهاده که در داخل و خارج از خانواده بر قدرتشان افزوده و جایگاه آنها را بالاتر برده است. البته این پدیدهای نسبی است. افزایش قدرت و ترقی زنان وابستگی مستقیمی با سطح جاهطلبی، تحصیل و خاستگاه طبقاتی آنها دارد. در همین حال به موازات افزایش استقلال و قدرت زنها در خانه، نقش خانهداری آنها بههمان میزان کمرنگ نشده و کاهش نیافته است. [...]
به علاوه باید به خاطر داشت که اگرچه مشارکت در کار و تحرک حرفهای در میان زنان ایرانی مقیم آمریکا افزایش یافته و افت اقتدار مرد را در خانه از پی آورده، مشخص نیست که مشارکت کاری زنها تأثیر عمدهای بر تامین درآمد خانواده داشته است یا خیر. [...]
در مجموع میتوان گفت که در جامعه سنتی ایرانی با زنها همچون زیردست و شهروند درجه دو رفتار میشده است و آنها افرادی تصمیمگیرنده و مستقل محسوب نمیشدند. در میان سنتگرایان این باور غالب وجود داشت که زنها در مقام همسر و مادر نیازی ندارند که هویت اجتماعی مستقل از هویت خانوادگیشان داشته باشند. در جمع اسلام گرایان حاضر در ایران که همواره کوشیدهاند هویت مستقل زنان را در آثار سینمایی، ادبی و متون درسی2فرو بکاهند، این تصور همچنان رایج است. چنین واقعیت تلخی نهایتاً وزیر آموزش و پرورش رئیس جمهور [پیشین] ایران محمد خاتمی را بر آن داشت که درجهت اصلاح «تصویر ارائه شده از زن در کتابهای درسی دوره دبیرستان» گامهایی بردارد.3 [...]
در محیط جدید جامعه آمریکا، زن خود به خود ملزم نیست خدمات وپشتیبانی خود را نثار کند. چنین انتظاری نه ممکن است و نه برآورده میشود. ممکن است در مقایسه با هنجارهای رایج جامعه میزبان، مردهای مهاجر در کار و در زندگی اجتماعی هم چنان از همدلی و همراهی بیشتری از جانب همسر خود برخوردار شوند اما برخلاف رویه معمول در ایران، نمیتوانند این همراهی و حمایت را حق مسلم خود و امری بدیهی تلقی کنند. در زوجهای شاغل، پشتیبانی از همسر حتی شاید جای خود را به رقابت بدهد. بسیاری از مردها برای رسیدن به موفقیت و جایگاه اجتماعی خود را در رقابت با همسرشان مییابند. [...]
در جامعه میزبان تفکیک نقشها در خانواده از تقسیمبندی سنتی سلسله مراتبی که مرد را در جایگاه فرادست و زن را در مرتبه فرودست مینشاند فاصله میگیرد و به این گرایش نزدیک میشود که برای زن و مرد نقشی مکمل قائل باشد. اکنون این روند آغاز شده که مرد و زن هر دو همزمان نقشی پررنگ و موثر برعهده بگیرند. نتایج پژوهشهای مربوط به خانوادههای مهاجر ایرانی نشان میدهد که در مقایسه با گذشته مردها در انجام کارهای خانه از جمله خرید، آشپزی و نظافت نقش فعالتری بهعهده میگیرند. زنها هم در ایفای نقشهایی که به طور سنتی بر عهده مردها بوده است، از قبیل رسیدگی به امور مالی خانواده، گرداندن کسب و کار خانوادگی و حتی رسیدگی به تعمیرات اتومبیل حضور فعالانهتری دارند. زنان ایرانی خواهان برابری آشکار در انجام کارهای خانه، بچهداری، تصمیمگیری، مالکیت اموال و حتی روابط جنسی هستند. [...]
در حالی که در خانواده سنتی جای چندانی برای رشد خودباوری و عزتنفس زنان وجود نداشت، در خانواده نوین مهاجر این فرصت به زنها داده میشود که با فراگیری مهارتهای مختلف و حضور در مشاغلی که در سرزمین مادری به آنها راه نداشتند، برخودباوری و اعتماد به نفس خود بیفزایند. 4 در حالی که بسیاری با وجود مشکلات و موانع اجتماعی- فرهنگی فراوان (به ویژه برای کسانی که در مسائل اجتماعی دیدگاههای مذهبی و سنتی دارند) خود را ناگزیر به ورود به بازار کار مییابند، بسیاری دیگر محیط کار و حضور در آن را، صرف نظر از موقعیت مالی و جایگاه اجتماعی شوهر، به عنوان منبعی برای احراز هویت اجتماعی و کسب درآمد مینگرند. مهاجرت مشکلات خاص خود را داراست اما مزایای بارزی هم دارد. یکی از امتیازات آن آزادیهای گوناگونی است که برای زن فراهم میکند: آزادی از محدودیتهای مذهبی تحمیل شده از جانب حکومتی دینی، آزادی از انتظارات و نظارت دائمی والدین و خانواده همسر، آزادی از بیم طرد و منزوی شدن از جامعه، آزادی از رسوم و عرف سرزمین مادری و از توقعات معمول محلههای از نظر فرهنگی همگن ایرانیان در کوچه و خیابان. اگرچه این آزادیها هم برای زنها هم برای مردها سودمند بودهاند، بهرهشان برای زنها بیشتر بوده است. از آنجا که نوع و ماهیت نقشهای جدید برای زنها گستردهتر از تجربه نقشهای تازه برای مردان است، عمق و دامنه این جا به جایی نقشها برای زنان بیشتر است.
حضور در نقشهای جدید برای زنها با استرس و در عینحال خشنودی بیشتر و نیز با کشف تواناییهای بالقوهشان همراه است. زنهای مهاجر که اغلب جوانتر و انعطاف پذیرتر از شوهران خود هستند، بهتر از مردها از فرصتهای تحصیلی و حرفهای تازه در سرزمین میزبان استفاده میکنند. این نقشهای تازه هم برای آنها چالشبرانگیز است، هم برای همسرانشان. با این حال بر اساس گزارشهایی که از فشارها و بروز ناسازگاری در خانوادههای مهاجر ایرانی دریافت شده، به نظر میرسد که زنها برای تطبیق با نقشهای تازه ظرفیت بیشتری از خود نشان دادهاند تا مردها.
به دلیل آن که دگرگونی نقش همسران مستلزم باز تعریف نقش مردان در خانواده است، این دگرگونی ناگزیر منجر به نوعی بحران هویت برای مردانی میشود که باید از هویت پیشین خود چشم بپوشند و نقش تازهای را بپذیرند که امتیازات کمتری دارد و غرور مردسالارانه آنها را کمتر ارضا میکند. این از دست دادن امتیازات پیشین اغلب همراه است با سازشپذیری با مسئولیتهای جدید در ازدواجی تساویطلبانه. در این موقعیت مردها ناگزیر به انجام کارهایی هستند که هیچگاه برای آن آماده نبودهاند. در خانوادههای مهاجر موفقتر حتی نوعی رقابت بر سر دستیابی به یک جایگاه اجتماعی مستقل و استوار در جامعه میزبان میان شوهر و زن وجود دارد. در بعضی ازدواجها این رقابت به نوعی کشمکش میان زن و مرد منجر میشود و به طلاق میانجامد. [...]
یکی از پیامدهای این کشمکشها و افزایش سطح تنش در زندگی یک زوج درصد بالاتر طلاق است. در فرهنگ ایرانی اسلامی، بهویژه وقتی زن و شوهر فرزند دارند، طلاق راه حلی اسفانگیز قلمداد میشود و آخرین علاج برای پایان دادن به کشمکشهای زناشویی به حساب میآید. اما وجود قوانین آسان در جامعه میزبان برای طلاق و استقلال اقتصادی زنان باعث شده که زوجهای ایرانی ساکن ایالات متحده بیشتر به گزینه طلاق روی بیاورند. در عین حال ناگفته نماند که از پیامدهای طلاق در ایران معمولا تنزل جایگاه زن است در حالی که در آمریکا موقعیت اجتماعی زن ایرانی پس از طلاق معمولاً تغییری نمیکند. 5 در ضمن باید بهخاطر داشت که طی دو دهه گذشته آمار طلاق در ایران، به ویژه در جمعیت شهرنشین و تحصیل کرده، هم افزایش یافته است. [...]
دگرگونی در نقشهای والدین
در شرایط مهاجرت رابطه پدر و مادر و فرزندان شکننده و حساس می شود. [...]خانواده سنتی ایرانی مستبد و بزرگسال- محور بود و تصمیمات پدر و مادر مسلم و بیچون و چرا و قلمداد میشد. فرزندان زندگی خود را بر محور و اساس تصمیمات، خواستهها و برنامههای والدین برای آینده تنظیم میکردند. اما خانواده جدید ایرانی بسیار از این الگو دور است. در آمریکا، فرزندان خانوادههای ایرانی- آمریکایی به کانون اصلی جایگاه خانواده تبدیل شدهاند. گذشته از این، توقع فرزندان برای داشتن آزادی عمل و بیان بیش از هر زمان دیگر است و توجهی که نثار آنها میشود غالباً به مراتب بیشتر از توجهی است که فرزندان بار آمده در ایران از آن برخوردارند. [...]
حفظ خانواده و پرورش فرزندان در سرزمینی تازه هم جنبههای مثبت دارد و هم منفی. از امتیازهای آن نبود فشارهای اجتماعی- فرهنگی جامعه ایرانی است که باعث میشود پدر و مادر راحتتر بتوانند به فرزند خود اختیار عمل و تصمیمگیری بدهند. در آمریکا در غیاب یک خانواده بزرگ و قید و بندهای همراه آن، پدر و مادر اوقات بیشتری را با فرزندان خود میگذرانند و در زندگی اجتماعی آنها مشارکت بیشتری دارند. [...]
بزرگترین گرفتاری زوجهای مهاجر شاید تلاش دائمی برای ایجاد تعادل میان کار و خانواده باشد، این معضل به ویژه گریبانگیر زنهاست که همچنان مسئول اصلی تامین آسایش و راحتی دیگر اعضای خانواده به شمار میآیند. بسیاری از زنان شاغل علاوه بر رویارویی با چالشهای زندگی مهاجرتی، با پذیرش مسئولیتهای ناسازگار در خانه و بیرون از خانه دستخوش «سندروم ابرزن» میشوند. این زنها اغلب خود را درگیر «مسئولیتهای فرساینده» و «ناهمگون» مییابند و آسیبهای این تجربه بر فرزندان هم اثر میگذارد. این زنان احساس میکنند که در محیط جدید از آن پشتیبانی عاطفی که برای ایفای نقشهای سنتی خود در ایران داشتهاند، بیبهرهاند. چون بسیاری از آنها نقشهای جنسیتی خود را در محیط تازه دگرگون کردهاند از بنیان عاطفی لازم برای بازتولید این هویت جدید در جامعه ایرانی محروم شدهاند. آن دسته از زنانی که در جامعه ایرانیان خارج از کشور از داشتن رابطه و ازدواجی سالم و پایدار بیبهرهاند، معمولاً برای یافتن رابطهای غنیتر و دلگرم کنندهتر با مردی غیر ایرانی، این جامعه را ترک میکنند.
Patricia F: Higgins and Pirouz Shoar-Ghaffari, “Women’s Education in the Islamic Republic of Iran,” Azar Naficy, “Images of Women in Classical Persian Literature and the Contemporary Iranian Novel,” and Hamid Naficy, “Veiled Vision/ Powerful Presences; Women in Post-Revolutionary Iranian Cinema,” all three in Mahnaz Afkhami and Erika Friedl, eds. In the Eye of the Storm: Women in Post-Revolutionary Iran (Syracuse, NY: Syracuse University Press, 1994); and Hammed Shahidian, “The Education of Women in the Islamic Republic of Iran,” Journal of Women’s History 2, no. 3 (1991): 6-38.
Mehrdad Darvishpour, “The Causes of Family Disintegration Abroad”, Arash, nos. 14-15, March-April (1992); Mehrdad Hashayekhi, “Causes of Instability in Iranian Families in the United States,” The Iran Times, nos. 19-21 (July 1990); Vida Nashi, “Naqsh-e Zanaan dar Khaanevaadeh-haaye Mohaajer-e Irani [the Role of Women in the Iranian Immigrant Families], Goft-O-Gu, no. 9 [Autumn 1374] [1995]: 27-41; and Mehrdad Darvishpour, “Divorce Among Iranian Immigrants,” The Iran Times, vol. XXIV, nos. 14-23 (June 17 – August 19, 1994).